جدول جو
جدول جو

معنی قوام الدین - جستجوی لغت در جدول جو

قوام الدین(پسرانه)
آنکه موجب استواری و استحکام دین است
تصویری از قوام الدین
تصویر قوام الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
قوام الدین(قَ مُدْ دی)
لقب بهاءالدوله، ابونصر بن عضدالدوله بن رکن الدوله بن بویه. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 430 و بهاءالدوله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسام الدین
تصویر حسام الدین
(پسرانه)
آنکه در دفاع از دین چون شمشیری تیز وبرنده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهام الدین
تصویر سهام الدین
(پسرانه)
بهره ها و نصیبهای دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نظام الدین
تصویر نظام الدین
(پسرانه)
موجب نظم و انظباط در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرام الدین
تصویر کرام الدین
(پسرانه)
بزرگوار دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از همام الدین
تصویر همام الدین
(پسرانه)
دارای مقام و منزلت در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یوم الدین
تصویر یوم الدین
روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، یوم الحشر، ستخیز، قارعه، روز وانفسا، یوم التّناد، روز پسین، روز درنگ، رستاخیز، یوم النشور، نشور، روز بازپرس، طامة الکبریٰ، یوم القرار، فرجام گاه، روز جزا، یوم دین، روز بازخوٰاست، یوم الجمع، رستخیز، روز رستاخیز، یوم الحساب، یوم التلاقی، روز امید و بیم، یوم السبع، روز شمار
فرهنگ فارسی عمید
ابن حسن درگزینی. ملقب بقوام الدین. در اول نیابت یکی از حجّاب سلطان محمد بن ملکشاه داشت و بزمان محمود بن محمد وزارت عراق یافت. سلطان سنجر پس از عزل نصیرالدین وی را از عراق بطلبید و وزارت خویش داد. وی در شعر و ترسل وقوفی تمام داشت و شعراء عصر را در مدح او قصائد است و او با سخاوت و کفایتی که داشت در قتل اعاظم دلیر و بی محابا بود چنانکه عزالدین اصفهانی را که در ممالک سنجری سمت استیفا داشت بسابقۀ کدورتی در زندان بکشت و عین القضات همدانی اعلم علمای زمان را بر در مدرسه ای که مدرس آن بودبیاویخت و سپس بشآمت خونهای ناحق معزول و به روزگارطغرل بن محمد بن ملکشاه به امر پادشاه مقتول گردید
لغت نامه دهخدا
(قَ مُدْ دی)
بغدادی. یکی ازقضات پاکدامن و متدین عهد خوارزمشاهی است. سلطان جلال الدین در دوران حکومت اتابیگ ازبک ولد جهان پهلوان محمد به تبریز عزیمت کرد. اتابک از سطوت سلطان اندیشیده و تبریز را به زن خود ملکه دختر طغرل سلجوقی واگذاشت و خود گریخت. سلطان جلال الدین به سال 722 هجری قمریبیرون تبریز اردو زده و به محاصرۀ شهر پرداخت. روزی ملکه به باروی قصر برآمده، چشمش بر سلطان جلال الدین افتاد و آتش عشق وی در کانون سینه اش زبانه کشید و به امید ازدواج با سلطان خوارزمشاهی ادعا کرد که شوهرم مرا طلاق داده است. قاضی قوام الدین چون دعوی بیهودۀ او را میدانست، به سخن وی وقعی ننهاد و برای اجراءصیغه حاضر نشد، ولی یکی از اهل دیانت به نام عزالدین قزوینی ملکه را گفت: اگر منصب قضاء تبریز مرا عنایت فرمائی، این مواصلت را به انجام رسانم. ملکه در دم منشور قضای تبریز را به نام عزالدین مرقوم داشت. عقد مناکحت میان ملکه و سلطان انعقاد یافت، و سلطان ازاردوگاه خود در بیرون شهر تبریز به حجلۀ ملکه خرامید و اتابک ازبک از شنیدن این خبر از غایت اندوه درساعت بمرد. (حبیب السیر چ قدیم جزء 4 از ج 1 ص 237)
لغت نامه دهخدا
(قَ مُدْ دی)
عبدالله. از قرای معروف و استاد خواجه حافظ شیرازی است. شاه شجاع نیز به مجلس درس مولانا قوام الدین حاضر میشد. (از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ص 182)
لغت نامه دهخدا
(قِ مُدْ دی)
شیخ زاده پیر قوام الدین، از صدور میرزا ابوالقاسم بابر. وی بسال 863 هجری قمریدر جنگ میان امیر خلیل هندو و امیر بابا حاکم کابل شهید گردید. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 23 و 63 و 78)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ فَ)
امیرکاتب بن امیرعمر قوام الدین قانی. او راست: رساله فی رفع الید فی الصلوه و عدم جوازه عند الحنیفه، و آنرابه سال 745 هجری قمری تألیف کرده است. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
قوام الدین. نقیب طالبیان به روزگار ناصر و ظاهر عباسی به بغداد
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ قَ مُدْ دی)
معروف به حاجی قوام وزیر شاه شیخ ابواسحاق اینجو بود و در 16 ربیعدوم 755 هجری قمری هنگام محاصرۀ شیراز از طرف امیر مبارزالدین محمد درگذشت. وی ممدوح حافظ شیرازی است:
سرور اهل عمائم شمع جمع انجمن
صاحب صاحبقران خواجه قوام الدین حسن.
حافظ (در قطعات).
رجوع به قوام و حاجی قوام شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
زعیم الرؤساء قوام الدین ابوالقاسم علی بن فخرالدوله، برادر عمیدالدوله. مانند پدر و برادر در خدمت سلاجقۀ ایران بود و از دست ملکشاه شهر آمد را فتح کرد و با غنائم میافارقین باصفهان بحضور ملکشاه شد و از سال 496 تا 500 ه. ق. وزارت خلیفه داشت
لغت نامه دهخدا
(قَ مُدْ دی)
محمد صاحب عیار. وزیر شاه شجاع بود و به سال 764 هجری قمری به امر پادشاه مزبور کشته شد. حافظ درباره وی اشعاری دارد که مطلعش این است:
اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش
از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود.
حافظ.
زمانه گرنه زر قلب داشتی کارش
به دست آصف صاحب عیار بایستی.
حافظ.
در تاریخ گزیده آمده است: خواجه قوام الدین محمد بسال 750 هجری قمری به وزارت شاه شجاع منصوب گردید و بسال 751 نیابت به او مفوض گشت و بسال 755 هجری قمری نیابت سلطنت یافت و در سال دیگر به قائم مقامی در کرمان بنشست و بترتیب شاه شجاع اختصاص داشت. (تاریخ گزیده چ لندن ص 650، 662، 684، 687، 692)
لغت نامه دهخدا
(قَ مُدْ دی فَ نَ)
از دانشمندان معروف زمان شاه شجاع بود. شاه شجاع شخصاً به درس وی حاضر میشد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 703 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مُدْ دی نِ مَ عَ)
ابن صادق. از حکام مرعشیۀ مازندران است که با هفت واسطه به جناب حسین اصغر بن امام زین العابدین میرسد. قوام الدین به میر بزرگ معروف است و سرسلسلۀ ملوک قوامیه مرعشیه میباشد. در آغاز در خراسان به وظایف سیر و سلوک اشتغال داشت و سرانجام بوطن خود مازندران برگشت و بسال 760 هجری قمری فرمانروانی آن سامان گردید تا بسال 781 هجری قمری درگذشت و در آمل مازندران به خاک سپرده شد. پس از وی چهارده تن از اولاد و احفاد وی فرمانروای بلاد مازندران شدند. (قاموس الاعلام و ریحانه الادب ج 3 ص 323)
لغت نامه دهخدا
(نِ مُدْ دی)
قاضی نظام الدین، ابن شرف الدین حاجی محمد فراهی، از فقها و علمای قرن نهم و معاصر سلطان حسین بایقراست و بفرمان او در دارالسلطنۀ هرات منصب قضا داشت و به سال 900 هجری قمری درگذشت. (از رجال کتاب جبیب السیر ص 180). و نیز رجوع به تاریخ حبیب السیر جزو 3 ج 3 ص 438 شود
احمد از علمای قرن یازدهم و معاصربا شاه عباس ثانی صفوی است، وی کتاب فرس نامه را به فرمان این پادشاه تألیف کرده است. (از ریحانه الادب ج 4 ص 209). و نیز رجوع به اعیان الشیعه ج 8 ص 347 شود
ابوالفتح فخرالملک پسر خواجه نظام الملک است، وی بعد از پدر به وزارت برکیارق رسید و به سال 500 هجری قمری کشته شد. رجوع به تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا ج 2 ص 907 شود
لغت نامه دهخدا
(عِ مُدْ دی)
عثمان بن علی بن عمر بن عثمان عمری دفتری، مکنی به ابوالنور و ملقب به عصام الدین. ادیب و مورخ قرن دوازدهم هجری. رجوع به عثمان (ابن علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(حُ مُدْ دی)
مشارالدوله فرزند حاجی میرزا محمد بن علی اکبربن ابوالقاسم بن محمد مسیح بن کاظم شیرازی است. وی پدر نظام الدین حکمت مشارالدولهاست که کفیل وزارت فرهنگ ایران (4- 1303 هجری شمسی) بوده است. رجوع به از سعدی تا جامی ص ب مقدمه شود
زرین کمر. یکی از حکمرانان رویان و رستمدار ازسلسلۀ پادوسیان معروف به گاوباره. از 351 تا 386 هجری قمری حکم راند. رجوع به حسام الدوله زرین کمر شود
حسین بن علی صفناقی حنفی. شارح هدایۀ مرغینانی بنام ’النهایه’ وفات او به سال 710 هجری قمری بوده است. و رجوع به حسین... شود
علی برادر شمس الدین ملک الجبال محمد بن فخرالدین مسعود دوم از ملوک شنسبانی بامیان است. رجوع به حسام الدین غوری شود
کینخواری چنانکه در سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 80 آمده است. رجوع به حسام الدوله کینخواری شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مُدْ دی)
امیر کاتب بن امیر عمر، از دانشمندان معروف قرن هشتم هجری بود، شرحی بنام ’کفایه’ بر کتابی موسوم به ’هدایه’ نگاشت و نیز حاشیه ای موسوم به ’غایهالبیان’ بر همان کتاب برشتۀ تحریر درآورد و این شرح را در سال 747 هجری قمری به اتمام رسانید. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
منشی توران شاه بن طغرل (476-489 هجری قمری). دوازدهمین پادشاه قاوردیان در آغاز پادشاهی بوده است. (تاریخ افضل ص 78)
منشی اصفهانی. از بزرگان روزگار امیر مبارزالدین فرمانروای فارس بوده است. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 636)
عبدالکریم بن ابی سعد محمد بن عبدالکریم بن فضل بن حسن فقیه شافعی مکنی به ابوالقاسم و معروف به رافعی قزوینی. رجوع به رافعی قزوینی در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنام الدین
تصویر سنام الدین
بنلاد دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوم الدین
تصویر یوم الدین
روز جزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوم الدین
تصویر یوم الدین
روز قیامت، روزشمار
فرهنگ فارسی معین